سلام تهران...
بالاخره پریدم تهران!!!! سلام تهران. سلام سپیده نازنینم
. سلام آقا مهدی گل
که از جمعه تا الان
کلی زحمت کشیدی. و سلام همه دوستای نازنینم. قراره یه یک ماهی اینجا باشم پناه بر خدا!!!! ![]()
من که توی شیراز رانندگی نمی کنم اینجا مجبور شدم رانندگی کنم!!!
این یعنی ترکوندن!!!
نمیدونم سپیده چطوری جرات کرد با من بیاد ولی خودم همه اش دعا خوندم!!!
از بس این پریسا
گفته بود رانندگی توی تهران وحشتناکه!!!! البته به این نتیجه رسیدم که اونه که بلد نیست برونه!!!!
البته خوشحالم که اینجا رو نمیخونه!![]()
روز اول که دست آقا مهدی گل درد نکنه وقتی اومد دنبالم فرودگاه منو برد همه شهر چرخوند. شمال و
جنوب و مشرق و مغرب!!!
جای همه خالی! بعد هم که خونه سپیده، از اون روز تا امشب اینقدر
خندیدم که قابل وصف نیست. نپرسید چرا چون نمیشه گفت!!!!![]()
جمع وبلاگ نویس ها هم از دستم رفت!!! یه شب دیر فهمیدم!
خلاصه که آقایون و خانوم های وبانه
توجه کنید!
خوب من فعلا باید برم. خیلی چیزا هست که توی همین چند روزه اتفاق افتاده که شنیدنیه!!