بال
![]()
کاشکی این دستهایم بال بود
می پریدم روبه سوی آسمان
خانه ای میساختم بر روی ابر
توی دریای بزرگ اسمان
خانه ام میشدشناورمثل قو
هرکسی میخواست مهمانم شود
بال خودرا قرض میدادم به او
ماه شب میشد چراغ خانه ام
مثل یک فانوس توی خانه ها
زیر نور نقره ای رنگش.شبی
مینشستم یا که میخواندم دعا
درمیان چشمه های صاف ابر
پابرهنه میزدم گاهی قدم
تادلم میخواست توی چشمه ها
بوسه ها بر روی باران میزدم
آه من پرواز میخواهد دلم
ای خدا این دستها را بال کن
ای خدای بالها. پروازها
لااقل یک شب مرا خوشحال کن
+ نوشته شده در ۱۳۸۷/۰۲/۲۲ ساعت 14:31 توسط مرجان
|